جدول جو
جدول جو

معنی شاه پریان - جستجوی لغت در جدول جو

شاه پریان(هَِ پَ)
رئیس و بزرگ پریها. شاه اجنه. قهرمانی که در افسانه ها و فلکلورایرانی نقش های مهم بعهده دارد و آن موجودی است افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد.
- قصۀ شاه پریان، داستان و افسانۀ فرمانروای پریان.
- دختر شاه پریان، دختر فرمانروا و سلطان پریان.
- ، مجازاً، زنی سخت گرامی و عزیز. رجوع به پری شود
لغت نامه دهخدا
شاه پریان
رئیس و بزرگ پریها
تصویری از شاه پریان
تصویر شاه پریان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه پری
تصویر شاه پری
(دخترانه)
شاه پریها، عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ)
مصحف شابرقان و بمعنی پولاد و معدنی باشد. رجوع به شابرقان و شابرن و شابورق و شابورقان و شابورگان و شابورن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
نام زوجه سلطان شمس الدین التتمش و مادر سلطان رکن الدین فیروز شاه. چون فیروز شاه بعد از مرگ پدر در سال 633 هجری قمری بسلطنت رسید مادر او شاه ترکان زمام مملکت را به دست گرفت و دست به انتقامجویی از مخالفان زد و پسر صلبی خود قطب الدین محمد را بکشتن داد اما در نتیجۀ رفتار خشن وی، بزرگان و سران به مخالفت با پسر و مادر برخاستند. در آن هنگام فیروز شاه جهت امور مملکتی از دهلی بیرون رفته بود و در غیاب او میان شاه ترکان و سلطان رضیه (برادر فیروز شاه) نایرۀ نزاع درگرفت و مردم چون از شاه ترکان دل خوشی نداشتند با سلطان رضیه بیعت کردند و شاه ترکان را دستگیر نمودند و از طرف دیگر سلطان رضیه عده ای را مأموردستگیری فیروز شاه کرد و او را به دهلی آورد و محبوس نمود. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 618)
لغت نامه دهخدا
راه پوینده، شتابان و بتعجیل و معجلا، (ناظم الاطباء)، چابک
لغت نامه دهخدا
(شُلْ لَ / لِ بِ)
نوعی غذا. طرز تهیۀ آن چنین است: گوشت سینه را با نخود خیس کنند و پوست گیرند و مانند آبگوشت بار کنند. پس از طبخ استخوانهای آنرا کشیده مقداری مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت میپزند. آب آن که تمام شد پیازداغ روی آن داده زیره میپاشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، دارای 69 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان. دارای 200 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، برنج، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری
نظر گدای تو کی افکند به شاه پری.
میرزاعبدالغنی (از بهار عجم).
، عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) :
صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش
ببوی شاهپری گشت بر دماغ سحر.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
نوعی غذا طرز تهیه آن چنین است: گوشت سینه را با نخود خیس کرده و پوست گرفته مانند آبگوشت بار می کنند. پس از طبخ استخوان های آنرا کشیده مقدار مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت می پزند. آب آن که تمام شد پیاز داغ روی آن داده زیره می پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شله بریان
تصویر شله بریان
((~. بِ))
نوعی غذا، طرز تهیه آن چنین است، گوشت را با نخود خیس کرده و پوست گرفته مانند آبگوشت بار کنند، پس از طبخ استخوان های آن را کشیده، مقداری مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت می پزند، آب آن که تمام شد، پیاز داغ روی آن داده زیره می پا
فرهنگ فارسی معین
خفاش
فرهنگ گویش مازندرانی